عطایش

عطایش را به لقایش بخشیدیم!


مطلب زیر را چند روز قبل و هنگامی آماده کردم که وبلاگی بنام سوران بلاگ در مورد استان موکریان مطلبی نوشته بود و سخنانی نیز در مورد بوکان جاری ساخته بود.اما وقتی که مطلب را چند شب بعد مشاهده کردم دیدم سمت و سوی آن را به طرف دیگر کشانده و شروع به فحاشی کرده است.اصلا خبر نداشتم که با یک چاقوکش روانی طرف هستیم در غیر اینصورت هیچ وقت حاضر نمی شدم نام یک وبلاگ ویروسی خطرناک را در وبلاگم ذکر کنم چه برسد که به آن که به آن پاسخ دهم.به هر حال با عرض معذرت از خوانندگان وبلاگ در مطلب زیر با ادبیاتی که شایسته و پرداخته مردم بوکان(این شهر پیشرو و سرآمد فرهنگ و هنر و ادب کردستان) است پاسخ اراجیفی از این دست را داده ام.

سال گذشته در همین وبلاگ مطلبی نوشتم در مورد استان کردستان شمالی که البته باید اذعان کنم که بیشتر در اثر فشار و سخنان گاها" دور از منطق یک وبلاگ نویس سقزی وادار به پرداختن به این موضوع شدم.سوران بلاگ یکبار دیگر سخنان دور از انصاف و بعضا" توهین آمیز خویش را تکرار کرده است.لذا بالاجبار بار دیگر وارد این بحث آزار دهنده می شوم و امیدوارم که در این مطلب بتوانم یک بار و برای همیشه جواب سخنانی از این دست را- که زیاد هم تکرار می شوند- بدهم.اما قبل از آن توجه شما را به مطلبی که سال گذشته زیر نام دعوای مرکزیت در همین وبلاگ انتشار یافت جلب می کنم تا از تکرار مکررات جلوگیری شود.

قبل از هر چیز باید بگویم که در نوشته این دوست سقزی یک چیز بیش از همه به چشم می آید وآن اینکه ایشان این مطلب را نه در اثبات حقانیت سقز برای مرکز شدن نوشته است، بلکه برای اثبات عدم لیاقت بوکان برای این امر نوشته که همین مسئله مطلب او را در یک موضع تدافعی قرار داده و سخنان عجیب و گاه خنده داری نیز ایراد کرده است.

این وبلاگ نویس محترم جمعیت سه شهر سقز و بوکان و مهاباد(مهاباد را به عنوان نیروی کمکی و کاتالیزور وارد میدان کرده) را به ترتیب 250،150 و 160 هزار نفرعنوان کرده و با رد آمار مرکز آمار ایران خودش دست به آمارگیری زده و با اتکا به «اسناد موجود» به این آمار دست یافته.از این دوست سقزی امان خواهشمندیم که از این «اسناد موجود»ش به ما هم بدهد تا ما نیز از جمعیت شهرمان خبردار شویم و دیگر به آمار غلط مرکز آمارایران اتکا نکنیم!

اما جالبتر آنکه در بخش دیگری از مطلب اظهار داشته که بوکان اصلا حاشیه شهر ندارد! واقعا ما خبر نداشتیم که بوکان یک «ابر شهر» و مدینه فاضله است. اگر اینگونه است که باید به شهرداران و مسئولان گذشته بوکان جایزه داد و بورس بهترین دانشگاههای دنیا را به آنها داد،چراکه اجازه نداده اند یک شهر به قول ایشان 150 هزار نفری و بسیار مهاجرپذیر حاشیه داشته باشد.با این حساب بوکان، مرکز استان که سهل است باید پایتخت شود تا به الگوی ساخت شهرها در دنیا تبدیل شود! محض اطلاع ایشان هر سه شهر بوکان،سقز و مهاباد خرده کلان شهرهایی هستند که روستاهای نزدیک به خود را خورده اند یا در حال حل کردن آنها در خود هستند.و اتفاقا بوکان در این میان بیشتر از دو شهر دیگر با این مسئله روبروست و همین سال گذشته بود که روستای کهریزه نیز با ساخت ورودی شهر به محدوده ی شهر بوکان اضافه شد.

در بخش دیگری از مطلب، نویسنده دست به توهین می زند و با اطمینان می گوید که مهاباد و سقز دو نقطه اند و بوکان خط اتصال این دو نقطه است.این حرف درست مانند آن است که بگوییم سقز خط اتصال بین دو روستای «سرا» و «صاحب» است و کاربرد دیگری ندارد یا بگوییم مهاباد خط اتصال روستاهای برهان و ایندرقاش است! سخنانی از این دست توهین و فحاشی و در بهترین حالت تیکه انداختن هستند که صرفا از روی بی منطقی بر زبان جاری می شوند. برای اینکه خیال این دوست سقزی امان را راحت کنم باید بگویم که هم بوکان و هم سقز در اثر قرار گرفتن بر جاده استراتژیک تبریز-کرمانشاه توسعه یافته و در اساس به شهر تبدیل شدند.( که البته این مسئله به هیچ وجه از ارزش این دو شهر نمی کاهد).در منطقه بوکان و سقز هزاران سال پیش تمدن های بزرگی زندگی کرده اند اما واقعیت آن است که قدمت هیچ یک از شهرهای سقز و بوکان در محل کنونی آنها از دویست سیصد سال بیشتر تجاوز نمی کند.

در مورد وضعیت ارتباطی نیز باید گفت که اتفاقا سقز از نظر دسترسی به شهرهای منطقه موکریان بسیار ضعیف است و برای ارتباط با اکثر شهرهای منطقه باید از مسیر بوکان وارد شود!از فرودگاه سقز هم که نمی شود با هواپیما به پرواز درآمد و در فرودگاههای سردشت و پیرانشهر و مهاباد فرود آمد!زیرا این شهرها متاسفانه هنوز فرودگاههایشان احداث نشده.ضمن اینکه باید خدمت این دوستمان عرض کنم که احداث فرودگاه زیاد هم بر حوزه نفوذ اثر ندارد برای نمونه فرودگاه شهر خوی در آذربایجان غربی سالهاست افتتاح شده اما به غیر از سالی یکی دو مرتبه پرواز آزمایشی پرواز دیگری از این فرودگاه انجام نمی گیرد و در یک حالت نیمه تعطیل به سر می برد.اما در مورد بوکان باید گفت که با احداث جاده های سردشت(در حال اتمام) و بانه (در دست مطالعه) و نیز ارتباطات گسترده انسانی(حوزه نفوذ) با مردم شهرهای منطقه در یک وضعیت ارتباطی بی نظیر به سر می برد.

نکته تعجب برانگیز در میان سخنان این دوست وبلاگ نویس این است که از ساخت پادگان های نظامی سپاه و ارتش در سقز ابراز خوشحالی میکند و آن را وسیله ای برای تبدیل سقز به مرکز استان می داند.کاملا مشخص است که این دوستمان دارد با نگاه حاکمیت به مسئله می نگرد.اما باید گفت که هم خواست ما هم بدون شک خواست اکثر مردم سقز این است که نه تنها پادگان و مرکز نظامی جدیدی در سقز و هر کدام از شهرهای منطقه نباید احداث شود بلکه مراکز نظامی کنونی نیز باید به مکان دیگری منتقل شوند.نا گفته پیداست که علیرغم وجود پادگان در سقز همیشه فضای این شهر یک فضای اعتراضی بوده و یکی از شهرهای هدف گروه ضربت میاندوآب، سقز می باشد.

اما چیزی که اینجا از اهمیت زیادی برخوردار است این است که این دوست وبلاگ نویس ما دارد با عینک حاکمیت به این مسئله می نگرد ولی ما می خواهیم که با یک نگاه علمی و تخصصی به بحث بپردازیم.در واقع ما می خواهیم بگوییم که کدام شهر از لحاظ جغرافیایی،سیاسی،ارتباطی،منطقه نفوذ و غیره در صورت تشکیل چنین استانی دارای قابلیت بیشتری است نه اینکه حاکمیت کدام شهر را در نظر دارد.اما این دوستمان با این نگاه نیز به اشتباه افتاده و با اطمینان می گوید که تا آخر دوره دولت دهم استان موکریان با مرکزیت سقز شکل می گیرد(اگر این چنین است پس این همه بحث برای چیست؟). اما واقعیت چیز دیگریست.باید گفت اولا حاکمیت به این آسانی دست به تاسیس استانی جدید در این منطقه نخواهد زد.اگر هم متقاعد به این کار شد مرکز آن به احتمال قوی میاندوآب خواهد بود.واگر به هر دلیل میاندوآب مرکز نشد مهاباد نامزد بعدی است که به دلیل وجود ادارات و ارگانهای زیاد دولتی در این شهر و نیز سابقه زیاد شهرستان بودن تمایل حاکمیت به این شهر زیاد است.سقز یا بوکان از احتمال ضعیفی برای این مورد برخورداند.(از نگاه حکومتی و نه از نگاه کارشناسی).

نکته دیگری که باید گفته شود این است که بوکان تنها شهر در تاریخ ایران است که علیرغم اینکه از نظر تقسیمات کشوری «بخش» بود اما به مدت بیست سال نماینده مستقل خودش را در مجلس شورای ملی و اسلامی داشت.هم دولت های قبل از انقلاب و هم پس از انقلاب با تبدیل بوکان به شهرستان به شدت مخالف بودند و یکی از سرسختترین مخالفان تبدیل بوکان به شهرستان همین میرحسین موسوی بود که اکنون ایرانیان عقب افتاده(از نظر شعور سیاسی)سنگش را به سینه می زنند.بوکان در یک بایکوت شدید رسانه ای و سیاسی به سر میبرد و عجیب نیست که در رسانه ها هیچ وقت نامی از این شهر نمی شنویم و مسئولان کشور با اکراه به بوکان می آیند.دلیل آن هم مشخص است. بوکان با توجه به حوزه نفوذی که دارد می تواند شهرهای منطقه را با خود همراه سازد.اکثر رهبران اصلی و حتی میانی احزاب کردستان بوکانی هستند یا بخشی از زندگیشان را در بوکان گذرانده اند.بوکان آخرین شهر کشور است که انقلاب توانست کنترل آن را در دست بگیرد.بوکان در میان سران نظامی و امنیتی کشور به عنوان شهر لجستیک انسانی و حتی فکری احزاب چپ شناخته می شود.آیا از منظر حاکمیت منطقی است که مرکزیت یکی از حساس ترین استانهای کشور در صورت تشکیل به این شهر سپرده شود؟

نکته آخر این که بوکان ارزش و اعتبارش را نه از مرکز استان شدن و فرمانداری ویژه و فرودگاه و پادگان نظامی،بلکه از صدها ادیب و نویسنده و هنرمند و سیاستمدار و مبارز و هزاران دانشجو و جوانان پر انرژی و عاشق شهرش میگیرد که بهترین سرمایه برای آینده شهر هستند.اعتبارش را از تاریخ سراسر افتخارش می گیرد که علیرغم سعی بسیار در خفه کردن و بدنام کردن سیستماتیک شهر هنوز هم سربلند و پابرجا مانده.واقعیت این است که مردم بوکان زیاد هم دربند مسائلی از این دست نیستند و از همین جا و به نمایندگی از مردم بوکان عرض میکنم که این استان و مرکزش تقدیم شیفتگانش باد! 

http://www.4bokan.blogfa.com/

در قسمت دیگری از مطلب این وبلاگ می خوانیم که سقز به جهت نزدیکی به قطب تجاری بانه دارد به قطب اقتصادی منطقه تبدیل می شود! ما سر در نیاوردیم که چگونه می توان با نزدیکی به یک قطب تجاری! به قطب اقتصادی تبدیل شد. (قطب تجاری که چه عرض کنم.به محل خرید و فروش کالاهای آشغال و دره پیت چینی آن هم در خیابان و پیاده رو و چند پاساژ که هر لحظه امکان دارد مرزها بسته شود یا مسیر قاچاق این کالاها به جای دیگری منتقل شود که قطب تجاری نمی گویند).مشخص است که این دوستمان نه از تجارت سررشته دارد و نه از اقتصاد.تبدیل شدن به قطب اقتصادی فاکتورهای زیادی دارد که مهمترین آن از نظر آدام اسمیت تولید و افزایش ثروت از طریق اقتصادی مولد است.اقتصادی که پایه آن برای مبنای ارزش افزوده باشد و نه خرید و فروش و اصطلاحا" دلالی.بی پرده بگویم که تنها شهری که در میان شهرهای موکریان و حوزه موکریان حداقل تا حدودی به این اصل نزدیک شده بوکان است.آن هم از طریق کشاورزی و صنعت که طی سالهای گذشته مردم بوکان گامهای بزرگی در جهت شکوفایی این دو رکن اقتصاد برداشته اند.و شهرهای منطقه از این نظر وابستگی زیادی به بوکان دارند.نکته دیگری که باید یادآور شد این است که اگر ساخت سدهای منطقه بوکان به اتمام رسیده و از یک روش مکانیزه و اصولی برای انتقال آب استفاده شود بوکان به تنهایی می تواند آب آشامیدنی و کشاورزی چند میلیون نفر را تامین کند.

اما اخیرا همان وبلاگ نویس در وبلاگ خودش با نام